بسم الله الرحمن الرحیم
سواد با علم فرق دارد . جهل در مقابل علم است نه در مقابل بیسوادی .پس جای تعجب نیست ؛ اگر بگوییم فلانی دنیایی علم دارد و جاهل است ؛
اگر جاهل است ،پس فقط سواد و مدرک دارد ؛ اما علم ندارد . چون آنچه علم نیست ، جهل است و هیچ گاه سواد داشتن ، نمی تواند جهل تو را ببرد ،
در سواد آموزی مدرک تو بالا می رود و تو سواد خواندن و نوشتن پیدا می کنی و می توانی مقالات بنویسی ، اما عمق مطالب را نمی چشی ،
چون سواد فقط تو را به دانایی می رساند نه دارایی . کسی که هنوز نتوانسته به دارایی های وجودش دست پیدا کند نمی تواند ادعا کند ؛ علم دارد .
علم ، عقل تو را رشد می دهد و مرتبه ی شناخت تو بالا می رود و وجود تو دارا می شود و تو عمق مطالب را می یابی .
سواد به درد خود دانی می خورد و تو با انباشته کردن مدرک روی مدرک ، نهایتا می توانی در نقش یک پزشک ماهر در معالجه ی جسم دانا شوی .
یا یک مهندس خبره و یا یک خلبان کارآزموده یا .......فلان و بهمان شوی . کلا عرض بنده این است که سواد ، فقط به درد عالم دنیا و جسم و خواسته های جسم می خورد .
البته ما به این سواد هم نیاز داریم ؛ چون یک بعد ما در عالم ماده است و باید ناچارا در زمین زندگی کنیم ؛ پس باید به جسم و خصوصیات جسمانی خودمان هم علم داشته باشیم و
آن را سالم نگه داریم . چون جسم ، مرکب روح است و گویند که عقل سالم در بدن سالم است .حال منظور من این است که تو به عنوان یک انسان به این سواد خود اکتفا نکن و
به خود و مرتبه ی بالای وجودت هم توجه کن و شناخت خود را بالا ببر و علاوه بر سواد آموزی ؛ کسب علم کن و خود را بیاب .
چون با کسب علم تو می توانی به خود عالی دست پیدا کنی و به دارایی های وجودت می رسی و درون شناس می شوی و درون را معالجه می کنی .
امروزه آنقدر این مطالب غریب و دست نخورده مانده اند که برای یک کلمه حرف حق باید آنقدر فشار بکشی تا با مقدمه و مثال و غیره و ذلک بتوانی منظور خود را بگویی .
دانشگاه امروزی فقط سواد تو را بالا می برد ، و تو را همچنان در جهل نگه می دارد . اما علم یک امر وجودی و از جنس عقل است و عقل تو را رشد می دهد و
و تو صاحب علم می شوی ،یعنی علم را دارا می شوی و راه را از چاه می شناسی .
برچسبها:
بسم الله الرحمن الرحیم .
1_ انسان در مرتبه ی اول به علت اینکه جهل دارد و نادان است ؛ گناه می کند .
2_ در مرتبه ی دوم چون عقوبت گناه را نمی فهمد ، باز آن گناه را تکرار می کند .
3_ با تکرار و مداومت بر گناه ، کم کم با آن گناه ، انس می گیرد و به آن مشغول می شود .
4_ شیطان ، گناه را در نظرش جذّاب و شیرین جلوه می دهد و قرین و همدم او می شود .
5_ کم کم او با میل و رغبت خودش در آن گناه زندانی می شود و از این زندانی شدن هم ناراضی نیست .
6_ عقلش نمی رسد که در کجا زندانی شده و فهم و ادراک هم ندارد که باید کمک بخواهد .
7_ در این زمان گناه جزء ملکات او می شود و او دیگر حاضر نیست آن گناه را ترک کند.
8_ دیگر نه پند و اندرز به گوشش نمی رود ، و نه می تواند از عالم گناه خارج شود
در ادامه مطلب با ما همراه باشید ....
برچسبها:


















